حکایت عاشقی 
قصه عشق سروه امینی دختر کرد متولد 1370 به صلاح سعید پور جانباز هفتاد
 Ø¯Ø± صد متولد 1365 Ú©Ù‡ سال 1380 تو یه دورهمی خانوادگی اطراف مرز باشماق مریوان روی مین رفته Ùˆ هر دو دستش از Ù…Ú† قطع شدو هردو چشمش تخلیه صد در صد 
صلاح خیلی راحت با معلولیتش کنار امد و با ورزش شروع کرد معلولیتش رو کنار گذاشته صلاح بار ها روی سکوهای افتخار رفت و مدال های زیادی در ایران و اسیا و بین المللی کسب نمود
مدت سه سال این زوج جوان به هم علاقه مند بودن Ùˆ بالاخره با تمام مشکلاتی Ú©Ù‡ سرراهشون قرار گرفت سال 1394 با هم ازدوج کردن Ùˆ دوماه بعد از ازدواج این زوج دوست داشتنی من قصه ام رو از زندگی این عزیزان شروع کردم Ùˆ امروز Ú©Ù‡ حدود سه سال Ùˆ نیم از شروع این پروژه میگذره هنوز دوست ندارم این مجموعه رو بسته اعلام کنم Ùˆ هرچه بیشتر این مجموعه جلو میره عاشقی این دو نفر به هم برام جذاب تر Ùˆ قابل ستایش تر میشه  
 
Love Story
This is a story about one Kurdish woman's love for a veteran soldier.
In 2001, the boy marched on a mine in roundabout around the Bashmaq Marivan border. He lost both eyes and arms.

The boy tried to forget his disability by doing daily exercise. He often stood on the platforms and won many medals in Iran and Asia.
After three years of meeting each other, the boy and the girl finally married in 2015 with all the problems they were facing.

Two months after their marriage, I began to document their lives. It has been 3.5 years since the start of this ongoing project.